♡♡♡گمشده ای به نام من...♡♡♡
همون آوای مردگانی سابق!!!
درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید....با نام افریدگار عشق آغاز میکنیم.... خداوندا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،من چوت تویی دارم و تو چون خودی نداری.... . . سر گــــــــــــــــــردانم میان مردگـــانی های دلم زندگــــانی سهل است،مــــن مردگـــانی میکنم....... . . . اینجا همه دلتنگند.. دنبال گمشده ای هستند.. من هم دنبال گمشده ای می گردم.. گمشده ای به نام من …

پيوندها
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
منتظر
لطافت غزل
زندگی کاغذی
قصه قاصدک
عاشقانه
عکس های مذهبی ( آقا مجتبی )
خرید پالتو
قالب سولو
تبادل لینک رایگان اتوماتیک
تـــــنـــــهـــــــایـــــی(آقا عرفان)
تور آنتاليا
تنــــــــــهایـــ شـــبـگــــــرد(آقا رضا)
تنهـــایــی(آقا مجتبی)
چت روم(آقا محمد)
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان mordeganee Diaries و آدرس mordeganee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 541
بازدید کل : 234688
تعداد مطالب : 483
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
☼admin)suzy)

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 

میــــگویند زمان طلاســـت

اما مـــن چشــــیدم

دروغ میــــگویند زمان آتــــش است

گـــذرا نیـــــست

ثانیــــه به ثانیـــه اش میــــسوزاند

و تا به شعـــله ات نکـــشد نمیـــگذرد !

 

دلتنگی،شوخی سرش نمی شود

دلتنگی موریانه است و

من هنوز آدم نشده ام

من هنوز،

چوبی ام...!

 

 

 

 

و خداوند

 روز اول آفتاب را آفرید

 روز دوم دریا

 روز سوم صدا را

 روز چهارم رنگ ها را

 روز پنجم حیوانات را

 روز ششم انسان را

 روز هفتم خداوند با خود اندیشید :

 دگر چه چیزی را نیافریده ام؟!

 پس تو را برای من آفرید....

 
1 / 5 / 1393برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

 

بی تو از آخر قصه های مادر بزرگ میترسم

میترسم از صدای سکوت سکسکه ساز

میدانم عزیز!

می دانم که اهالی این حدود حکایت

مدام از سوت قطار وسقوط ستاره می گویند

اما تو که میدانی

زندگی تنها عبور آب وشکفتن شقایق نیست

زندگی یعنی نوشتن یاس و داس وستاره در کنار هم

زندگی یعنی ئام ودانه در دامنه ی جنبانک

زندگی یعنی باغ ورگ و بی پناهی باد

زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان

زندگی یعنی نوشتن انشایی در باره ی پرنده ها و پنجره ها

زندگی تکرار تپش های ترانه است

بیا و لحظه ای بالای همین بام بی بادبادک و بی بوسه بنشین

باور کن هنوز هم می شود به پاکیه قصه های مادر بزرگ هجرت کرد

دیگر نگو که سیب طلای قصه ها

کرم های کوچک کابوس خورده اند

تنها دستت را به من بده و بیا

 

 

یک جفت کفش

چند جفت جوراب با رنگ های نارنجی و بنفش

یک جفت گوشواره ی آبی

یک جفت ...

کشتی نوح است

این چمدان که تو می بندی !

بعد

صدای در

از پیراهنم گذشت

از سینه ام گذشت

از دیوار اتاقم گذشت

از محله های قدیمی گذشت

و کودکی ام را غمگین کرد.

کودک بلند شد

و قایق کاغذی اش را بر آب انداخت

او جفت را نمی فهمید

تنها سوار شد

آب ها به آینده می رفتند.

همین جا دست بردم به شعر

و زمان را

مثل نخی نازک

بیرون کشیدم از آن

دانه های تسبیح ریختند :

من ... تو

کودکی ...

  قایق کاغذی ...

نوح ...

 آینده...


تو را

با کودکی ام

بر قایق کاغذی سوار کردم و

به دوردست فرستادم

بعد با نوح

در انتظار طوفان قدم زدیم



"گروس عبدالملکیان"

 
28 / 4 / 1393برچسب:, :: 19:43 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

از ماه...

لکه ایی بر پنجره مانده است...

از تمام اب های جهان،

قطره ای برگونه ی تو...

و مرز ها آنقدر نقاشی خدا را خط خطی کرده اند

که خون خشک شده،دیگر...

نام یک رنگ است...

از فیل ها....

گردنبندی بر گردن هایمان

و از نهنگ....شامی برمیز

فردا صبح انسان به کوچه می آید و 

درختان از ترس،

پشت گنجشک ها پنهان میشوند...!!!

 

smsو مطالب عاشقانه-سـری2

لطفا"به ادامه ی مطلب مراجعه فرمایید!!



ادامه مطلب ...
 

نه اندوهی در چشمانم

نه ملالی در سر انگشتانم

که نامت را مینویسم...

چشم هایم،

در پیله ای از ابریشم عشق

خواب تو را میبینند...

شاید نخستین دیدارمان

همین امروز باشد...

با سلامی در سکوت...!

 

برگزیده اشعار نیکی فیروز کوهی__ســــــــــــری2

لطفا" به ادامه ی مطلب مراجعه فرمایید!!

**لطفا نظرات خودتون رو در خصوص مطالب و بهتر شدن مطالب وب با ما در میون بذارید**



ادامه مطلب ...
 

تو آغوشت بگیر امشب تن تب دار سردم را

بذار با تو ببینم من هجوم تلخ مرگم را



تو آغوشت بگیر امشب وجودم مست اسم توست

تمام التهاب من فقط آغوش گرم توست



ببین دیره برای ما ببین وقت وداع ماست

هنوز دلتنگ لبهاتم اگر چه آخرین شبهاست



بی یاری ببین من رو تو این تنها غرور مست

تمام لحظه ها مستن برای پیکر بی تو



نگاهت هر کجا پیداست کنار قلب آواره

دقایق بی تو بی معنی همش در جنگ و پیکاره



تو آغوشت بگیر امشب شبی لبریز دردم من

همیشه آرزوم بوده تو آغوشت بمیرم من

 


تو آغوشت بگیر امشب دیگه وقتی نمی مونه

بذار از تو بمیرم من دلم محتاج درمونه